نوازش شیرین. ایزابلا لوئی می خواست تنبل شود. به همین دلیل او حرکات یوگا خود را روی نیمکت تمرین می کرد و فکر می کرد قبل از آمدن دوست پسرش کریستوف کال به خانه ، زمان کشش دارد. چنین شانسی نیست ، ایزابلا! هنگامی که کریستوف سرگردان شد و دید غنیمت بزرگ و خوشمزه سرخ در هوا به هم می خورد ، نمی توانست مقاومت کند. او مجبور شد بیاید و آن را از شلوارهای اسپندکس یوگا که آن را محدود نگه می داشت ، پاره کند. طولی نکشید و با انگشت به الاغ کامل او رسید ، طولی نکشید که کریستوف سفت شد یا خروس چاق خود را کوس کردن متحرک به گلوی گرسنه ایزابلا انداخت. او را به طرز بی رحمانه ای با دیک بزرگش اذیت کرد ، سرانجام رهایی را که او می خواست با فشار دادن آن به بیدمشک کامل خود به او داد. اما این فقط پیش غذا بود! کریستوف با روغن زدن به الاغ ، نشست و به ایزابلا اجازه داد که الاغ ضخیم خود را روی پیستون گوشتی سخت خود بیاندازد ، و او را در غنیمت فراوان خود به ارگاسم های مقعدی لعنتی برساند.