بیل پشت میز شام در خانه دوستش نشسته و منتظر است تا او و پدرش برگردند. مک کنزی با چند خبر بد وارد اتاق غذاخوری می شود ، پسرش و همسرش در ترافیک گیر کرده اند و حداقل 30 دقیقه آنجا نخواهند بود. بیل در مورد اینکه آیا او فقط باید به خانه برود بحث کرد ، اما مک کنزی فکر می کند این فرصتی برای گذراندن اوقات تنهایی با هم است زیرا او همیشه با پسرش است. بیل کاملاً متوجه منظور او از زمان تنهایی نبود ، بنابراین مک کنزی عکس سوپر متحرک دستش را روی شلوارش می اندازد و خروسش را می گیرد! او مشاهده کرده است که او تبدیل به یک مرد جوان خوب شده است و می خواهد ببیند چه چیز دیگری رشد کرده است. شام سرو می شود و مک کنزی تشنه خروس بزرگ چاق بیل است.