من از خرید کوچکی از مرکز خرید بیرون می آمدم. می بینم این جوجه داغ و گیج به نظر می رسد. سلام می کنم و از او می پرسم که آیا به کمک احتیاج دارد. به گفته خودش ، او نمی تواند ماشین خود را پیدا کند ، بنابراین من پیشنهاد می کنم که او را در اطراف پارکینگ سوار کنم تا آن را جستجو کند. هنگامی که او را در آنجا داشتم ، غارت را می شکنم و سعی می کنم در مورد اقدامی مذاکره کنم. در عرض چند دقیقه من او را متحرک کون به مکیدن خروس من در حال رانندگی او به نقطه مخفی من به فاک. چه جفت تیتراژهایی روی این یکی. من خوب شدم و همه جوره ها رو از بین بردم. ای کاش همیشه به این راحتی می شد