در حال چرخیدن در چند محله به دنبال بالشتک بعدی بودم که دیدم جسیکا در حال خروج از خانه اش است. بلافاصله ماشینم را کنار او پارک کردم و از او برای پیدا کردن آدرس کمی کمک خواستم. بعد از اینکه او به من دستور داد ، پیشنهاد کردم او را برای ناهار ببرم و او با کمال تعجب موافقت کرد. در حالی که در راه بودیم ، او را متقاعد کردم که با مقداری پول نقد بهم نشان دهد. پس از دیدن الاغ زیبا او پیشنهاد کردم که ناهار را به تعویق بیندازیم. ما سرانجام یک منطقه خلوت برای خود پیدا کردیم تا دمدمی مزاج خود را به کار گیریم. در پشت یک مرکز خرید متروکه ، من یک کون تپل متحرک ضربه بزرگ را دریافت کردم در حالی که او روی یک توالت فرسوده قدیمی نشسته بود و من او را روی یک نیمکت زنگ زده تمرین تمرین دادم.