هنگامی که خوان خانم ریکی نیکس برای برگشتن تلفن دوست دخترش به آنجا می آید ، کنار استخر او سرد می شود. دو خانم با هم درگیر شدند و دوست دختر خوان بیرون رفت و سلولش را پشت سر گذاشت. خوان و ریکی مدتی با هم صحبت می کنند ، سپس به استخر می روند تا آرام شوند. سبزه مجلسی به او می گوید که زنش به بچه های بزرگش حسادت می کند ، به ماساژ متحرک همین دلیل است که او را هرگز به محل آنها دعوت نمی کند! خوان می گوید لعنتی و به او می گوید آنها را بیرون بکشید تا بتواند آنها را بمکد ... و بنابراین او می تواند به مکیدن دیک بزرگش برسد!