نیکول برای دوست پسر خود و دو پسرش شام شکرگزاری می پزد ، تنها مشکل این است که نیکول نمی تواند رشته فرنگی را به درستی بجوشاند. بعد از اینکه آنها هر سه به سیب زمینی پخته و قوطی قره قاطی که روی میز گذاشته بود نگاه می کنند ، نیکول در بوقلمون از آشپزخانه کمک می خواهد. روشن می شود که او هرگز اجاق گاز را روشن نمی کند زیرا فکر می کرده است که مایکروویو و فر به هم وصل شده اند! او می رود طبقه بالا به اتاق خواب و چاد می لیسیدن متحرک رود تا کمی بیشتر از دلداری دادن به او.