اولگا به دنبال ماندن در اتاق خالی پشت آمد. او به شکارچی ایمیل زد و به او گفت که بچه دارد و به مکانی برای اقامت نیاز دارد. هنگامی که او به آنجا رسید ، قیمت را به او گفت و او می خواست با آن مذاکره کند. اولگا دستش را روی زانوی او گذاشت و شروع به مالیدن پایش کرد. شکارچی به او گفت که برای مکیدن و لعنتی می تواند قیمت بهتری دریافت کند. او موافقت کرد و شکارچی آن جوانان شیری غول پیکر را رها کرد. نوک سینه هایش را فشار داد و این باعث داغ شدن او شد. اولگا خم شد و گربه و الاغش را به هم زد. او آن خروس را مکید ، در حالی که کوزه های بزرگش در همه جا پریده بود. سپس اولگا بیدمشکش را سوراخ کرد و آب آن سکس زنده متحرک مرد را روی صورتش ریخت.