در راه بازگشت به خانه تصمیم گرفتم کنار پارک توقف کنم تا ببینم آیا چیزی پیدا می کنم. با یک سرخ قرمز داغ به نام لیندسی برخورد کردم. خورشید افتاده بود و او تمام سکسی به نظر می رسید که روی نیمکت پارک نشسته بود. به او نزدیک شدم و پرسیدم آیا می توانم به او بپیوندم. او گفت: بله. چند دقیقه با هم صحبت کردیم و من یک پیشنهاد و پول نقد دریافت کردم. من به شما می گویم ، پول صحبت می کند. اینطور است که من همیشه آنها را دریافت می کنم. در عکس کس متحرک اتاق هتل ، او شروع به لباس پوشیدن می کند و یک جفت پیراهن زرق و برق دار و یک غنیمت به من هدیه می دهد. این دختر یک سکه است! او مرا مکید ، لعنتی ، و من همه جوره آنها را از پا درآوردم! فقط یک روز دیگر ، اما با یک دختر فوق العاده.