رایلی ایوانز به شدت عصبانی می شود زیرا بدون اجازه ماشین دوست پسرش را بیرون آورد و در جاده پیامک می زد و تصادف می کرد! او به پسرش که هم سن و سال اوست اعتراف می کند و از او می خواهد که تقصیر را به گردن بگیرد زیرا او به اندازه او دچار مشکل نمی شود! جانی مایل است سقوط کند ، اما او باید آنچه را که او می خواهد به او بدهد - یک بادکنک مرطوب خوب و گربه داغ او در صورتش! جانی دیک بزرگش را در گلویش و بیدمشکش می اندازد ، دوست دختر عکس متحرک ممه خوردن پدرش را لعنتی می کند و بارش را روی صورتش می کشد!