ویوی روزها الاغی روی سرش بود. آشغال در صندوق کس مالیدن متحرک عقب او عظیم بود. غنایم او آنقدر ضخیم ، گرد و جذاب بود که کریس نمی توانست خود را از سوراخ او دور نگه دارد. چه وی داشت سوراخ گرسنه اش را لعنتی می کرد و چه دو انگشت را در آن فرو می کرد ، وی از لذت ارگاسمی جیغ می کشید. او عاشق این بود که احمقش با آن بازی کند ، مثل اینکه کریس بیدمشک مرطوب و تنگش را لعنت کند. تماشا کنید که ویوی الاغ آبدار و بیدمشک غلیظ خود را روی دیک کریس پرتاب می کند و سپس یک بار خامه ای گرم روی صورت او می گیرد.